حیران

ذهنم منجمد، قلبم ویران و گریه ام خیالی است 

دست خورشید بر اندامم نوازشی ندارد 

برایم سایه ای نیست اما می سوزم و می سوزم و همه در آتشم سایه دارند 

عاشقم دروغین است چه زود بوسه هایش می شکند 

خانه ام خلأیی سنگین است  

دیدید شهرم پوچ بود و سرزمین بی عقل من لو رفت؟ 

کیستی؟کیستی؟ 

گفتید کیستی که سکوت شمع را ترجمه می کنی؟ 

انعکاس کلماتم در کوه غصه ها جا ماند و شما نشنیدید 

که فریاد زدم: 

شمع کدام است آواره ای هستم  

که در هیجان نفسگیر صحبت سکوت را گم کرده ام و 

انگارم در سوز سرمای ابهام می لرزد 

اما نشنیدید، حیرانیم را نشنیدید.

نظرات 2 + ارسال نظر
سارا چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 19:16 http://bo2link.ir



با درود خدمت دوست عزیزم وبسایت شما در بخش لینک های سایت قرار گرفت سپاسگزار میشم ما رو با عنوان (لینکستان بدولینک ) در پیوندهای وبسایت قرار بدین.یه خواهش داشتم هروقت پست جدیدی گذاشتی در لینکستان قرار بده.با سپاس مدیریت بدولینک[گل][بدرود]


رضوان جمعه 4 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 15:27

سلاممممممممممممممممممممممممم
منم حیرانم !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد